بدون عنوان
دختر قشنگم
قصدم از نوشتن این پست فقط شرحی بر احوالات این روزهای تو فرشته ی کوچولوئه!
عزیزم این روزا دیگه کاملا حرکاتت رو احساس میکنم...شما بیشتروشاید همش شبها بیداری وحرکت میکنی...روزها فقط بعد از خوردن غذا ویا شنیدن بعضی از موسیقی هاوآهنگ ها.
یه وقتا خوابی...اما همینکه بابا میاد خونه وصداش رو میشنوی، شروع میکنی به حرکت!
قربونت برم الهی،گاهی وقتا ماشالا انقدر تکون می خوری که می خوای شیکمم و سوراخ کنی و بیای بیرون.وای که چقدر این لحظه ها رو دوست دارم .خدایا شکر شکر شکر
مامان جون هر روز زنگ می زنه و احوالت و می پرسه.دایی علی که عاشقته. خیلی دوست داره. اخه منم دوسش دارم زیاد.
بابا جون دلواپسته هر وقت زنگ می زنه فقط مامانی رو نصیحت می کنه که این کار و بکن اون کار و نکن ازین صحبتای پدرانه.
عزیز دلم مواظب خودت باش. دستای نازت و می بوسم.
آرینای گلم می خوام عکس سیسمونیت و که تا الان اماده شده و مامان جون زحمتش و کشیده برات بزارم.البته بیشتر وسایلت خونه ی مامان جونه اما بعضیاش خونه ی خودمونه که می شه عکسش رو برات بزارم.
مواظب خودت باش تا روزی که سالم بیای تو بغلم...